انگشت کوچک پای راستم انگار سوخته، میسوزد. انگشت کناریاش هم هرچند دقیقه یکبار خواب میرود. کِی فکرش را میکردم یک وقتی از این دوتا انگشت عاصی شوم، دوتا انگشت که خواب رفتگی را تسری میدهند به انگشتهای دیگر و بعد به تمام پا تا برسد به زانو. راه که میروم پاهام کوچک میشوند. به پایین پله ها که میرسم ندارمشان. نه انگشتها را نه پاها را. یک نصفه آدمم که آمده است پایین. یک نصفه آدمم که دارد تمام میشود.پ.ن: + نوشته شده در 11:57 به خطــ ِ دانایِ کل | سایه ها ......
ما را در سایت سایه ها ... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : oldisma بازدید : 99 تاريخ : شنبه 12 شهريور 1401 ساعت: 16:53